جدول جو
جدول جو

معنی ول کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ول کردن
رها کردن، آزاد کردن، ول کردن
تصویری از ول کردن
تصویر ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
ول کردن
ول دادن
تصویری از ول کردن
تصویر ول کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بول کردن
تصویر بول کردن
شاشیدن گمیز ریختن چامیدن شاشیدن ادرار کردن گمیز انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ لغت هوشیار
گول زدن، یا خود (خویش) را گول کردن، خود را نادان نشان دادن: گول بس کن خویش را غره مشو، آفتابی را رها کن ذره شو، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مول کردن
تصویر مول کردن
بار گرفتن زنی از مردی بطرز نامشروع طفل حرامزاده بدنیا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
((کَ دَ))
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول کردن
تصویر تاول کردن
تاول زدن آبله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
چاره اندیشی، چاره اندیشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ال کردن
تصویر ال کردن
لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشودن باز گشودن، آمیختن، گداختن گشودن (عقده مشکل) باز کردن، مخلوط کردن چیزی با مانع، گداختن ذوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تل کردن
تصویر تل کردن
بر روی هم چون خرمنی گرد کردن، کوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سل کردن
تصویر سل کردن
روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شل کردن
تصویر شل کردن
سست کردن، رها کردن، سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا کردن
تصویر وا کردن
باز کردن، گشودن، حل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وز کردن
تصویر وز کردن
درهم و برهم شدن موی سر، ژولیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل کردن
تصویر گل کردن
گل درآوردن، گل دادن درخت یا بوتۀ گل، ظاهر شدن، نمودار گشتن، جلوه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غل کردن
تصویر غل کردن
زنجیر کردن، بند کردن زنجیر کردن، بند کردن اسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گل ساختن ایجاد گل کردن، خمیر ساختن سرشتن: خاک وجود ما را از آب دیده گل کن ویران سرای دل را گاه عمارت آمد. (حافظ)، آلوده کردن: در جنب رحمتش چه نماید گناه خلق یک مشت خاک گل نکند آب بحر را. (هادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا کردن
تصویر وا کردن
گشودن، باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اپیوختن پیوستن پیوند دادن کرواییدن کلواییدن پیونددادن پیوستن مقابل فصل جدا کردن: (تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی) (مثنوی)، پیوند زدن بدرخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وش کردن
تصویر وش کردن
سره کرد بی غش ساختن: (عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل) (شاه داعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وز کردن
تصویر وز کردن
در هم و بر هم شدن مو مجعد شدن، ترش شدن و کف کردن ماست و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولش کردن
تصویر ولش کردن
ول دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نوبان کردن شاهیار کردن، جانشین کردن ولی قرار دادن، طعامی که، ولیعهد کردن جانشین کردن: (طغرل بک را فرزند نبود الب ارسلان محمد پسر برادرش داود را ول و وصی کرد)، کسی را بمیزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن: (دیشب فلان کس را ولی کردیم و عرق سیری خوردیم خ) ولیکن: استثنا را رساند ولی اما: (ولیکن ز دستور باید شنید بد و نیک بی او نیاید پدید) (شا)، از این جهت بالنتیجه. توضیح ولیکن از (ولکن) عربی ممال شده و بنابراین کاف آن مکسوراست نه مفتوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولو کردن
تصویر ولو کردن
متفرق کرن از هم پاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ال کردن
تصویر ال کردن
((اِ. کَ دَ))
لاف زدن
ال و بل کردن: قمپز در کردن، ادعای بی مورد داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
((حَ کَ دَ))
گشودن، آمیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غل کردن
تصویر غل کردن
((غُ. کَ دَ))
به بند کشیدن، اسیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل کردن
تصویر گل کردن
((~. کَ دَ))
بسیار نیکو از انجام کاری برآمدن، خوب جلوه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولی کردن
تصویر ولی کردن
((کَ دَ))
ولی قرار دادن، جانشین کردن، کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وش کردن
تصویر وش کردن
((وَ. کَ دَ))
بی غش ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وی کردن
تصویر وی کردن
افزایش پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
Dissolve, Resolve, Settle, Solve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شل کردن
تصویر شل کردن
Loosen
دیکشنری فارسی به انگلیسی